مدار و كيت هاي الكترونيكي فلزياب تصويري 09034005945 مدار و كيت هاي الكترونيكي فلزياب تصويري 09034005945 .

مدار و كيت هاي الكترونيكي فلزياب تصويري 09034005945

آدم كه سهل است، مرزهاي جغد بودن را نيز جابه جا كرده‌ام.

ديشب قرار بود زود بخوابم كه صبح زود پاشم برم يه جايي(ديگه حداقل تا سه بخوابم)

هيچي ديگه تا پنج غروبش بيدار بودم:| 

ولي باز خداروشكر تونستم به كارم برسم._.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲ دى ۱۳۹۸ساعت: ۰۱:۰۳:۵۲ توسط:فلزياب كرد موضوع:

جغد

اگه هيچ كس مجبور نبود صبح پاشه الان هممون چند درجه خوشحال تر بوديم:/ 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲ دى ۱۳۹۸ساعت: ۰۱:۰۳:۵۲ توسط:فلزياب كرد موضوع:

مشكلات

بياييد يه چيزي رو قبول كنيم.

وقتي يه نفر غمگينه به اين معني نيست كه شكست عشقي خورده، پول نداره و...

آره اينا خيلي آدم رو اذيت ميكنه؛ كاملا درسته ولي همين كه آدم ندونه چه مرگشه يا هزاران مشكل كوچيك داشته باشه هم خيلي آزار ميبينه.

ممكنه يخ نفر مشكلي داشته باشه نتونه بگه.

هي به اينجور آدما نگيم تو كه دردي نداري پس خوشي.

هووووف-_-



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲ دى ۱۳۹۸ساعت: ۰۱:۰۳:۵۱ توسط:فلزياب كرد موضوع:

mood

حس له شدگي دارم:| 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲ دى ۱۳۹۸ساعت: ۰۱:۰۳:۴۹ توسط:فلزياب كرد موضوع:

اعتياد

گير داده معتاد شدي اينجوري خواب و خوراكت مثل قبل نيست:| 

همون ترجيح ميدم كسي متوجه نشه چقدر تغيير كردم تا اينكه فكر كنه معتاد شدم:/ 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲ دى ۱۳۹۸ساعت: ۰۱:۰۳:۴۹ توسط:فلزياب كرد موضوع:

دوستان

وقتي كه بچه بودم جايي زندگي ميكرديم كه نزديك فاميلامون بود.
با خيلي از فاميلاي دور‌و نزديك رفت و آمد داشتيم و طبيعتا منم با بچه‌هاي فاميل دوست بودم.
نه تنها زياد خونه ي همديگه ميرفتيم، بلكه باهم گردش هم ميرفتيم.
تفاوت سني ما بچه‌ها تا شيش هفت سال هم ميشد ولي با اين وجود با همديگه خوش بوديم.
وقتي كه حدودا پنج شيش سالم بود خونمون رو عوض كرديم و رفتيم به يه شهر ديگه؛ دور شديم از همه ي فاميلا كه توي يه محله بودن.
ديگه كم كم روابطمون قطع شد. 
الان حدود نه ساله كه از اثاث كشي ميگذره و ما هنوز جدا از بقيه‌ايم.
كم به هم سر ميزنيم؛ البته بزرگترها باهم در ارتباطن اما رفقاي قديم خيلي كمتر همديگه رو ميبينيم.

ديشب يه جا رفتيم مهموني؛ از معدود افرادي كه نسبت به بقيه بيشتر باهاشون در ارتباطيم.
نشسته بودم كه زنگ به صدا در اومد. صاحب‌خونه در رو باز كرد و بعد چند دقيقه آقاي درشت هيكلي وارد شد.
كلي فكر كردم كه اين آقا كيه ولي آخرم به نتيجه نرسيدم تا اينكه...
+خب فلاني جان چطوري؟
[ايشون...ايشون...ايشون همون پسر بچه‌ي شيطونه؟!]
فهميدم كه الان آخراي سربازيشه.
سر صحبت ر‌و با دختري كه از من كوچيك تر بود و قبلا خيلي باهم جور بوديم باز كردم.
پرسيدم: كلاس چندم ميري؟
جواب داد: ميرم هفتم.
[خدايا! مگه كلاس اول نبود؟!]

تو ذهنم رفتم به چند روز قبل...
+آره؛ فلاني و چناني كه ليسانسشون رو گرفتن ولي كار نيست...
[عجب!يعني اين دوتا انقدر از من بزرگتر بودن؟!]

پروفايل يكي ديگه از رفقاي قديم رو چك ميكنم؛ از عكساش معلومه از اون عاشقان رهبره!
يادم مياد بچه كه بوديم خيلي وقتا اتفاق نظر داشتيم ولي الان...بيخيال! اينجا كه قرار نيست وبلاگ سياسي بشه! درسته؟

يكي از شر ترين بچه‌هاي فاميل الان طلبست.
يكي از بهترين دوستاي قديمم الان زده تو كار مداحي.
يكي از بامزه ترين بچه‌هاي فاميل الان تيزهوشانيه.
يكي از دوستاي قديمم كنكورش رو داده.
يه بچه ي كوچولو كه تاتي تاتي ميكرد الان دو چرخه سواري ميكنه.

 

و من موندم و خودم. احساس ميكنم موندم تو يه زمان و هيچ تغيري نكردم! البته ميدونم كه قطعا تغيير كردم ولي خودم متوجهش نيستم.

شايد اگه هنوزم اونجا بوديم هيچ دوستي نداشتم چون خطم از اكثر اون بچه‌ها جدا شده.
شايدم من ميشدم مثل اونا يا بالعكس!
ولي ميدونم هرچي كه هست الان دوستاي خوبي دارم كه يه سرياشون رو حتي از همون سال اول كه اومديم اينجا ميشناسم.

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲ دى ۱۳۹۸ساعت: ۰۱:۰۳:۴۸ توسط:فلزياب كرد موضوع:

حماقت

انقدر احمقم كه نگران كسي كه براش هيچ ارزشي ندارم ميشم و بهش پيام ميدم:/ 

لعنت به من-_-



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲ دى ۱۳۹۸ساعت: ۰۱:۰۳:۴۷ توسط:فلزياب كرد موضوع:

اهميت

ميگن واست ارزش قائليم ولي نظرم كوچك ترين اهميتي واسشون نداره و هيچ احترامي براش قائل نيستن.

اينم از زندگي ما-_-



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲ دى ۱۳۹۸ساعت: ۰۱:۰۳:۴۶ توسط:فلزياب كرد موضوع:

قلم

ديرگاهي است كه زخم‌هايم سر باز كرده‌اند

روح بي‌چاره‌ام از فرط تنهايي ميگريد

لبانم رنگ باخته و به جايش ديدگان ترم سرخ گشته

به دنبال درمانم...

به دنبال زنده ماندنم...

به دنبال زندگي كردنم...

 

 

قلم...!

مقدسي كه خداوند هم به آن سوگند ياد كرده است.

چه هم نشين رازداري است، قلم

و چه سنگ صبوري است، قلم

و قلم

مي ارزد بن تمام انسان‌هايي كه نمك به زخم ميپاشند.

و چه عزيز و مقدس است اين يار ديرينه...!

 

 

 

 

 

 

۹۸/۳/۴



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲ دى ۱۳۹۸ساعت: ۰۱:۰۳:۴۶ توسط:فلزياب كرد موضوع:

يك شعر

آهاي خبردار...!

مستي يا هوشيار...؟

خوابي‌ يا بيدار...؟

تو شب سياه

تو شب تاريك

از چپ و از راست

از دور و نزديك

يه نفر داره

جار ميزنه جار:

آهاي غمي كه 

مثل يه بختك 

رو سينه‌ي من 

شده‌اي آوار

از گلوي من

دستاتو بردار...!

اينم از اون شعراست كه خيلي به دل ميشينه:) 

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲ دى ۱۳۹۸ساعت: ۰۱:۰۳:۴۵ توسط:فلزياب كرد موضوع:

خرید بک لینک قوی -
وان ایکس بت
سایت شرط بندی انفجار
بازی انفجار
سایت بازی انفجار
سایت enfejar
سایت جت بت
بهترین سایت پیش بینی فوتبال
سیب بت بدون فیلتر
بازی انفجار
سایت betball90
انفجار آنلاین
جت بت ۹۰
لانا کازینو
betorward
وان ایکس بت
آس ۹۰
جت بت
betforward
river poker
emperor poker
بکس بت
خرید چک سفید امضاء
بت تایم 90 وی آی پی
وان ایکس بت اصلی
سایت شرط بندی با شارژ 100 تومان
Free soccer tips
ادرس بدون فیلتر وان ایکس بت
tasbist
دانلود اپلیکیشن وان ایکس بت
دانلود اپلیکیشن وان ایکس بت
وینیکس بت