جان قلم
موجودات بيجان احساس ندارند و دفتر بيجان است؛
و مداد نيز چون آن جان ندارد.
مداد بر روي برگه ميخندد و مينويسد.
مداد بر روي برگه ميگريد و مينويسد.
و ما ميخوانيم و ميخنديم، ميگرييم.
و اين معجزهي جان انسان است كه جان ميدهد به موجودات بيجان؛
و اين معجزهي جان جانان است كه جان داد بر گِلِ بيجان؛
و احساس را بر گل دميد،
و آن روز آدميزاد، انسان شد.
و از آن روز انسان قلم بيجان را بر كاغذ بيجان رقصاند و نوشت احساس را...
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: