دانم...نگفته خوانم
ميدونم ديگه دارم ياوه گويي ميكنم
ولي وبلاگ خودمه هركار بخوام ميكنم
[خود درگيرياش به حداكثر ميرسد]
برچسب: ،
ادامه مطلب
ميدونم ديگه دارم ياوه گويي ميكنم
ولي وبلاگ خودمه هركار بخوام ميكنم
[خود درگيرياش به حداكثر ميرسد]
ديدين اين مزاحماي مجازي رو؟
يه سرياشون به حدي خنگ و گيجن كه آدم ميگه چجوري سر از وبلاگ/ اينستاگرام در اوردن
به هزار دليل دلم ميخواد بشينم سريال شرلوك رو نگاه كنم
به هزار و يك دليل فعلا نميتونم ببينم
._.
بهش ميگم ميخوام پياده برم فلان جا
ميگه نه خطر داره
ميگم ميخوام يكم آفتاب ببينم فكر كنم براي روحيه خوب باشه
ميگه تو كه مشكلي نداره
در اين حد آدماي اطرافم من رو درك نميكنن
نميدانم چه ميخواهم خدايا
به دنبال چه ميگردم شب و روز
چه ميجويد نگاه خسته ي من
چرا افسرده است اين قلب پر سوز
يه سريال مشهوري هست يه اكيپ با چهارتا پولدار خفن كه از مهدكودك همديگه رو ميشناسن نقشاي اصليشن.
هروقت فيلمه رو ديدم بهشون حسوديم شد.
نه به خاطر اون ماجراي عشقي عاشقي احمقانه
نه بابت پولاشون
نه قدرتشون
هيچييي فقط به خاطر انقدر خوب بودن اون دوستا با هم ديگه
همه جا باهم ميرن و هميشه پشت همن(حالا توي داستانه اون وسط مسطا يه اتفاقايي ميوفته كه زود جمع ميشه) كلا خيلي باهم حال ميكنن
يعني ميخوام بگم همينم ندارم:|
لعنت:/
يكي از آرزوهام اين بود كه بفهمم يكي جذبم شده
كليم برنامه چيدم كه اگه فلان شخصيت رو داشت اين مدلي رفتار كنم اگه چنان مدلي دوست داشت اون مدلي رفتار كنم
يكي دو روز پيش يكي گفت روم كراش زده
نميدپنم چرا ترسيدم:/
هنوز نميدونم با خودم چند چندم-_-
كاش متولد دهه بيست بودم.
تو نوجووني و جووني نوار كاست خوانندههاي مورد علاقمو گوش ميكردم و گاهي اوقات ميرفتم سينما و فيلم بازيگراي مورد علاقم رو ميديدم و پيكان ميروندم.
تو دوران تحصيل لباس مدرسم جليقه دامن بود و تيپ بيرونم بلوز دامن، بلوز شلوار، كت دامن يا كت شلوار ساده بود و موهام رو فقط شونه ميكردم و باز ميذاشتم.
كاباره ميرفتم و آبجوي بدون الكل ميخوردم و هر از گاهي قر ميدادم و دركل شاد بودم.
آخرم تو دهه پنجاه با يه روش بي دردي خيلي نرم دار فاني رو وداع ميگفتم.
آرزو هم كه بر جوانان عيب نيست:|