تخليهي تلخِ احساسِ تلخ
تا چند ماه پيش خيلي گريه ميكردم!
نه از اين گريههاي لوس سر چيزاي كوچيك؛ گريههايي از سرِ درد كه هيچكس ازشون خبر نداشت...
دردي كه خودم نميدونستم از كجاست و چيه!
از يه موقعي به بعد گفتم:« اينهمه گريه ميكنم كه چي بشه؟ چه سودي داره؟»
گريه به نظرم يه ضعف ميومد.
تو اين چند ماه جلوي خودم رو گرفتم، گريه نكردم. وقتي گريه ميكردم حداقل چند ساعت سبك بودم ولي الان...
ميخوام گريه كنم، ولي نميشه!
چند ماهه كه بغض تو گلومه؛ مثل يه سنگه كه نه ميشه قورتش داد و نه ميتركه فقط مونده و داره اذيتم ميكنه، دهنم رو تلخ ميكنه.
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: